شنبه، مهر ۸

نور زرد

کلافه ام از نور زرد. در خانه ای به ظاهر شمالی اتاقی دارم در واقع جنوبی که از روح و طبيعت خاليست
به حياط خلوتی پنجره دارد که من به خاطر چشم مردم آن را بسته ام با ملحفه ای سفيد که حالم را به هم ميزند
تحمل پرده را هم ندارم. اين ملحفه که نميدونم زير خواب چند نفر بوده حکم ديوار دارد برايم
هيچ وقت به فکر کنار زدن اون نيفتادم اتاقم عاری از هر نوری است و نور زرد کلافه ام کرده
مثلا برای نور بيشتر و زنده تر و در حقيقت برای خود آزاری بيشتر يه دويست وات مات آتش زدم تا
همه زندگی من مصنوعی تر جلوه کند
آخ در حسرت نور خورشيدم که رنگ سازم را ببينم
در اتاقم شايد نه ، انباريم پياز و هويج هم پژمرده ميشود. نور زرد سلولهای پوست رو می بنده
و به آدميزاده اکسيژن نميرسه
امروز شاهد جنگی وحشيانه ميان نور زرد و يک آندانته از باخ بودم
تو هم اگه بودی توهم ميزدی. اشکال فرکتال رنگی رقصان ميديدی که نور زرد را ميخوردند و باز در ميان سکوت
چنگ يا دولاچنگی ، زرد حکمفرما ميشد
داشتم بالا مياوردم.تجسم کن اگه يه ليوان شير پر چرب رو با چند نخ سيگار بهمن تجربه كني

ها چه حالی داری ؟ بگو
يا اگه يه روزی بشه که کافه نادری با کنج شريک بشه اون وقت کافه گلاسه نادری بخوری و يه
قلپ ، تلخ قهوه ی داغ کنج.
تاب نياوردم و بيرون زدم چشمم فرکتال ميخواست ولی زرد ميديد . از اين بی عدالتی
بيرون هيچ چيز نمی ديدم

2 Comments:

Anonymous ناشناس said...

miiiiiiiiiiiiiifaaaaaaaaaaaaaahmam.

to delet noore zard mikhad, man delam baghche
ya ye terase to paeez.

۳:۴۸ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

Oops! manzooram noore KHORSHID bood!!!

۴:۰۴ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home