دوشنبه، بهمن ۸

تمرکز من

جمله های کوتاه، شيطنت های شبانه
تصورات دست نيافتنی، خيالات سکسی
سفر زنجان، نفرت بی اساس
زندگی پر حادثه
سانسور خود
آه، بغل کردن سرد
قورت دادن کلمات
نياز به تنهايی
نياز به تو
بی محلی بی دليل
معذب بودن تو از نگاه من
اين تازه وارد بی آزار
ترس از صحبت با من
مادر سر حال، مادر بيچاره
ترک رفقا ، نگاه غم دار
کاکتوس زيبای يک ساله
مرد 21 ساله ی ژنده پوش

سه‌شنبه، دی ۲۵

يک سال، 5 روز کم است

مزاحمان هميشه در صحنه !
گرفتاريهای بی پايان روزمره.
دوستانی که بر ايما و اشاره فهم ندارند
اين مادر که سحرخيزست و سالهاست نگران من
من هم درد دارم و از پس لرزه ی تصميماتم هراسان شدم و تاب بی محلی ندارم
افزون تر در تفکرم، به يادم و به آمدن زمستان دلگرم.
ديگران مجسمه، تابلو، اثر خلق ميکنند، من نشخار
نينای من،نينای عزيزم که خودم ميدونم چه قدر دلم تنگ شده براش
بقض ندارم، ترکيده
اميدوار به کسانی چنگ ميانداختم.
حيله گرانه از خودم دزديدم
ايده های کودکيم از يکتا بودن
شاد بودن و شاد کردن بخشی از نمايشم بود